آمبولانسی که روی مین رفت
تاریخ انتشار: ۲ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۰۷۵۹۷۱
«هر کسی این صحنه را میدید، میگفت معجزه شده که این آمبولانس با این وضع منهدم شده، اما به این دو نفر هیچ آسیبی نرسیده است.»
به گزارش خبرنگار ایمنا، دوران هشت ساله دفاع مقدس، یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ معاصر است که بخش مهمی از هویت مردم این سرزمین را تشکیل میدهد این دوران که منشأ رخدادهای زیادی در زندگی ایرانیان شد، سرشار از خاطرات فراوانی است که هنوز به بسیاری از این خاطرات پرداخته نشده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
لشکر ۸ نجف اشرف در مرحله دوم عملیات والفجر۴ در منطقه کانیمانگا (دشت و رودخانه شیلر)،یکی از یگانهای حاضر در این عملیات بود.
من در آن زمان مسئول تدارکات و پشتیبانی لشکر و مسئول کنترل محورهای منطقه در مورد تردد آمبولانسهای پست امدادی لشکر بودم.
یک روز، حین کنترل محور و در حال تردد به سمت پستهای امدادی خط مقدم بودم که ناگهان متوجه تکان خوردن دستمال سفیدی شدم، ابتدا توجهی نکردم، اما بعد دیدم که چند دستمال سفید در حال تکان خوردن است.
در حال حرکت به همان سمت بودم که یک لحظه دیدم یک عراقی بلندقامت با یک دستمال سفید دستهایش را بالا برد و تسلیم شد. لحظهای این فکر به ذهن من خطور کرد که شاید نقشهای در کار است چرا که من در آنجا تنها بودم، به تپههای کنار جاده که نزدیک شدم با ۱۰-۱۲ نفر عراقی روبهرو شدم، از آنها با عربی دست و پا بستهای که بلد بودم، خواستم که اسلحههای خود را زمین انداخته و دستهای خود را بالا ببرند، بعد هم به این عراقیها گفتم که شما در پناه اسلام هستید.
پس از این اتفاق در حال حرکت با موتور بودم که یکی از آمبولانسهای لشکر از راه رسید، حاجحیدری از رزمندگان خمینیشهری و سردار شهید رحمتالله کاشانی (مسئول پرسنلی بهداری) که بعدها در یکی از عملیاتها شیمیایی شد و حین مداوا به شهادت رسید، در این آمبولانس بودند.
من با موتور به دنبال این آمبولانس راه افتادم که راه به آنها نشان بدهم.(باید به این نکته اشاره کنم بعضی مواقع در کردستان کوملهها با همکاری سربازان عراقی منطقه و جاده را مینگذاری میکردند و با وجود این که رزمندههای واحد تخریب اقدام به پاکسازی میکردند، اما گاهی موفق به پاکسازی همه مینها نمیشدند.)
در حال حرکت بودیم که تایر جلوی آمبولانس روی مین رفت و صدای انفجار به گوش رسید و بعد هم دود وآتش بود که دیده میشد.
من به خود گفتم که حتماً این دو نفر شهید شدهاند، اما آنها بدون این که هیچ آسیبی بهشان رسیده باشد از آمبولانس سالم خارج شدند.
این عکس مربوط به همان حادثه است که یکی دیگر از رزمندهها که در حال گذر از جاده بود از ما گرفت. (من نفر سمت راست، حاج حیدری و سردار شهید کاشانی)
هر کسی این صحنه را میدید، میگفت معجزه شده که این آمبولانس با این وضع منهدم شده، اما به این دو نفر هیچ آسیبی نرسیده است.
کد خبر 607389منبع: ایمنا
کلیدواژه: يک عکس يک روايت مجيد يزداني دفاع مقدس رزمنده دفاع مقدس لشكر 8 نجف اشرف عمليات والفجر4 ارتفاعات کاني مانگا دشت شيلر آمبولانس مین مين گذاري شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۷۵۹۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بایدن: زمانی به دنبال خودکشی بودم + بشنوید
به گزارش همشهریآنلاین، وی در بازگوییگویی حس ناامیدی خود پس از مرگ نیلیا و دختر 13 ماههاش نائومی به دنبال آن بوده به مصرف مشروبات الکلی روی آورد و خودکشی کند.
بایدن در این خصوص گفت: «من فقط دربارهاش فکر کردم. برای خودکشی نیازی نیست که دیوانه باشید. فکر میکردم به پل یادبود دیلاور بروم از آنجا به پایین بپرم».
بایدن در سال ۱۹۷۲، اندکی پس از اولین موفقیت خود در راه یافتن به سنا، همسر اولش نیلیا و دختر کوچکش نائومی را در تصادف رانندگی از دست داد. او در اتاق بیمارستان و در کنار دو پسر خردسالش هانتر و بو که از این تصادف جان سالم به دربرده بودند، برای ورود به سنا سوگند خورد. پسرش بو، در سال ۲۰۱۵ بر اثر ابتلا به سرطان مغز در ۴۶ سالگی درگذشت.